من که جان میدادم او
جان دادنم را دید، نه؟
ابتدا باید دل و اندازه
احساس را سنجید، نه؟
بیدل" و بیاعتبارم کرد و
تلخم" بعد از او"
دل سپردم دست او،
او غم به من بخشید، نه؟
غم به من آموختکه
هر ادعایی عشق نیست
چَشم در راهش شُدم،
با دیگران خندید، نه؟
عشق گر رسوا نکردت!
ادعایت راست نیست
من دلم یک جا شکست و
بارها رنجید، نه؟
حمیدرضا یگانه
برچسبها: حمیدرضا یگانه , دکلمههای حمیدرضا یگانه , اشعار حمیدرضا یگانه , گیلان رودسر
تاريخ : چهارشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۴ | | نویسنده : حمیدرضا یگانه |